تاريخ : چهار شنبه 11 تير 1393برچسب:, | 4:1 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad

اس ام اس 

ای کاش .............

به زمانی برمیگشتـــــــــــــــــــــــــــم که............

بزرگتـــــــــــــــــــــــــــــــرین غم زندگیــــــــــــــــــــــم.........

شکستن نوکــــــــــــــــــــــــــــــــــ مدادم بود................................


برچسب‌ها:
تاريخ : چهار شنبه 11 تير 1393برچسب:, | 3:54 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad

 

اس ام اسدختری به کوروش کبیر گفت.من عاشقت هستم.

کوروش گفت.لیاقت من برادرم هست که ازمن زیباتر است و پشت سر شما ایستاده دخترک

برگشت اما کسی را ندید.

کوروش گفت اگر عاشق بودی ژشت سرت را نگاه نمیکردی!


برچسب‌ها:
تاريخ : چهار شنبه 11 تير 1393برچسب:, | 3:51 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad

تو پسر:

اگر به جز خوشگلی و هیکل و ... چیزی نمیبینی و نمیخواهی

مشکل از ذات تو نیست!

از فرهنگ خرابی است که برای خودت جا انداختی

که دختر یعنی:لذت حال کردن خوش گذرونی...

اما سعی کن بفهمی دختر یعنی:

حرمت عشق علاقه محبت احساس آرامش "زن" "مادر"...

و اگر دستت به عشق برسد همه را به قصد لذت هدف نمیگیری!!!

و تو دختر:

اگه برای خودت جا انداختی که پسر یعنی :قد ته ریش هیکل قیافه

پول ماشین شهرت!!!

تقصیر تو نیست...

از نداشتن چیزهایی است که سال ها گوشه دلت مانده...

اما درک کن پسر یعنی:

تکیه گاه سایه سر پناه امنیت "مرد" "پدر"

و رابطه ی دونفره یعنی:اعتماد وفا درک...

و ای کاش خراب شود این دیوار های بی اعتمادی....

اس ام اس 


برچسب‌ها:
تاريخ : چهار شنبه 11 تير 1393برچسب:, | 3:38 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad

احتمالاً براي شما بسيار پيش آمده است وقتي با كامپيوتر كار مي كنيد احساس كنيد جز سر و صداي زياد فن صداي ديگر نمي شنويد و اگر يك كارت گرافيك قدرتمند داشته باشيد احتمالاً صداي فن آن هم به ديگر فن ها اضافه مي شود.

در اغلب كامپيوترها اين فن ها به خوبي از عهده وظيفه خود كه همان خنك كاري چيپ هاست به خوبي برمي آيند اما براي افرادي كه مي خواهند از بهترين سخت افزار و آخرين تكنولوژي استفاده كنند و در عين حال بار پروسسي زيادي روي كامپيوتر خود مي اندازند ممكن است فن به تنهايي قادر به تهويه گرماي توليد شده نباشد. در اين حالت خنك كاري با مايعات يا آب راه حل مسئله است اين عمل ممكن است كمي غير منطقي به نظر برسد (آب آن هم در درون كامپيوتر!) اما اين حقيقتي است كه براي خنك كاري، آب به مراتب بهتر از هوا عمل مي كند.

سيستم خنك كاري با آب در كامپيوتر بسيار شبيه سيستم خنك كاري اتومبيل است. با اين تفاوت كه به جاي موتور اتومبيل، پروسسور كامپيوتر با آب خنك مي شود. همه اين سيستم ها براساس يك اصل ساده ترموديناميك كار مي كنند كه مي گويد: «گرما از جسم گرمتر به جسم سردتر كه در مجاورت آن قرار دارد منتقل مي شود. تا زمانيكه آن دو جسم هم دما شوند.»

مي دانيم كه پروسسور كامپيوتر به شكل يك چيپ ست است اين چيپ شامل تعداد بسيار زيادي ترانزيستور است كه هر كدام مانند يك سوئيچ صفر و يك (قطع و وصل جريان) عمل مي كنند وقتي پروسسور در حال كار است اين ترانزيستورها با سرعت بالا در حال صفر و يك شدن هستند و اين يعني عبور جريان بالا از پروسسور و در نتيجه ايجاد مقدار قابل توجه گرما.

در بيشتر كامپيوترها اين گرما با استفاده از  يك قطعه آلومينيومي كه سطح تماس بالايي دارد به نام heat sink و يك فن اين گرما را دفع مي كنند تا از سوختن پروسسور شما جلوگيري كنند. يعني براساس همان اصل ترموديناميكي چيپ هيت سينك را گرم مي كند. و هيت سينك هوا را گرم مي كند و فن هواي گرم از آن منطقه خارج و هواي سرد را جايگزين مي كند.

در بيشتر مواقع اين سيستم به خوبي كار مي كند اما بعضي مواقع اين قطعات الكترونيكي گرماي بيشتري از توان سيستم تهويه هوا توليد مي كنند. و نيز گاهي بعضي از چيپ overclock مي شوند يعني به گونه اي تنظيم مي شوند كه از سرعت حالت كار عادي خود سريعتر كار كنند و بنابراين گرماي بيشتري توليد مي كنند.

و در ست همينجاست كه سيستم خنك كاري با آب وارد كار مي شود. آب هدايت گرمايي بيشتري از هوا دارد. و مي تواند گرما را سريعتر از هوا منتقل كند. همچنين آب ظرفيت گرمايي ويژه بالاتري دارد. و قبل از اينكه شروع به گرم شدن كند مي تواند گرماي بيشتري جذب كند.

بنابراين دو دليل مي توان براي ضرورت استفاده از سيستم خنك كاري با آب آورد:

1ــ قطعات الكترونيكي گرمايي بيشتر از آنچه هواي اطراف مي تواند جذب كند توليد كنند.

2ــ فن بايد به اندازه كافي بزرگ و قوي باشد تا گرماي اضافي را دور كند بنابراين برق بيشتري مصرف مي كند. و گرد و غبار بيشتري وارد كامپيوتر مي شود. و همين طور سر و صداي زياد توليد مي كند.


برچسب‌ها:
تاريخ : چهار شنبه 11 تير 1393برچسب:, | 3:35 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad

براي پاك كردن اطلاعات هارد ديسك راه هاي مختلف وجود دارد. اما روشي كه انتخاب مي كنيد به دليل پاك كردن اطلاعات يا خالي كردن هارد ديسك بستگي دارد، براي مثال اگر تصميم به نصب مجدد ويندوز داريد، به تدبير ويژه اي براي پاك كردن اطلاعات نياز نداريد.

پاك كردن اطلاعات براي نصب مجدد ويندوز

در نسخه هاي جديد ويندوز با قرار دادن CD بوت ويندوز به سادگي مي توانيد در مراحل اوليه نصب پارتيشن مورد نظر را پاك كرده يا حتي پارتيشن جديدي ايجاد كنيد. با اين كار ويندوز جديد شما بدون اشكال نصب مي شود.

پاك كردن اطلاعات هارد ديسك براي فروش

اگر قصد فروش كامپيوتر يا هارد ديسك خود را داريد بايد از ابزار مناسب براي پاك كردن اطلاعات خود استفاده كنيد تا احياناً مورد سوء استفاده افراد واقع نشود. براي اين منظور نرم افزارهايي وجود دارند كه براي پاك كردن هر سكتور از هارد ديسك شما نزديك به 1 ثانيه زمان صرف مي كنند اين بدان معناست كه براي پاك كردن مطمئن اطلاعات چند بار اين عمل را تكرار مي كنند. شايد بپرسيد با فرمت كردن هارد همه اطلاعات از بين مي رود پس چه احتياجي به پاك كردن اطلاعات با چنين نرم افزارهايي وجود دارد! ولي مشكل اينجاست كه هنوز روشهايي براي بدست آوردن اطلاعات يك هارد ديسك فرمت شده وجود دارد. البته چنين ابزارها و نرم افزارهايي از روشها و الگوريتم هاي سنگين و پيچيده اي استفاده مي كنند ولي اين عمل امكان پذير است. براي جلوگيري از چنين وضعيتي استفاده از برنامه هايي مانند Dariks Boot and Nuke (DBaN توصيه مي شود. تا اطلاعات شما بعد از پاك شدن غير قابل دسترسي باشد.

دور انداختن يك هارد ديسك معيوب

اگر هارد ديسك كامپيوتر شما خراب شده است قبل از اينكه آنرا دور بيندازيد بهتر است آنرا نابود سازيد. ابزارهاي حرفه اي براي بازيابي اطلاعات يك هارد ديسك معيوب وجود دارد.

پس بايد هارد ديسك را با هر وسيله اي كه لازم است، نابود سازيد. مي توانيد قاب يا پوسته هارد ديسك را باز كنيد و ديسك هاي آنرا خارج كنيد حال مي توانيد با اين ديسك ها هر كار بكنيد مثلاً با چكش آنها را خورد كنيد. البته دستكش و عينك ايمني را فراموش نكنيد


برچسب‌ها:
تاريخ : چهار شنبه 11 تير 1393برچسب:, | 3:23 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad

روزی پادشاهی برای پوست‌کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید، وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ می‌دهد در جهت خیر و صلاح شماست!

پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد…

 

 

چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد، در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیله‌ای رسید که مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند، زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست!!!

آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند، اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید: چگونه می‌توانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید!!!
به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد. 
پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت: اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه می‌گفتی هر چه رخ می‌دهد به صلاح شماست چه  بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگیام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!!
وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمی‌بینید، اگر من به زندان نمی‌افتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب می‌کردند، بنابراین می‌بینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود!!!


برچسب‌ها:
تاريخ : چهار شنبه 11 تير 1393برچسب:, | 3:18 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad

( إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى ) [کهف: ۱۳]

« ایشان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان داشتند، و ما بر ( یقین و ) هدایتشان افزوده بودیم ».

جوانی قلبش از ایمان لبریز شده بود. خانواد‌ه‌اش او را برای کسب علم و دانش و اتمام تحصیلات دبیرستان به شهری دور دست فرستاده بودند و در آنجا اتاق کوچکی را اجاره کرده بود. از قضا هنگام غروب که قصد داشت به خانه مراجعت کند دختر جوانی را دید که در انتظار ماشین ایستاده بود و در حالی که کیف مدرسه‌اش را در دست داشت گریه می‌کرد، زیرا ماشینی که هر روز او را به خانه‌اش در روستا می‌رساند قبل از رسیدن دختر به ترمینال رفته بود و اکنون از شدت ناراحتی گریه می‌کرد.

 

 

جوان به او نزدیک شد و علت نگرانی را پرسید و به او چنین گفت:

آیا کاری از دست من ساخته است؟ چرا گریه می‌کنی؟ دختر گفت: من در فلان روستا زندگی می‌کنم امروز در مدرسه تأخیر کرده‌ام و سعی نمودم که در موعد مقرر خود را به ترمینال برسانم امّا وقتی به اینجا رسیدم متوجه شدم که رفقایم رفته‌اند و من تنها مانده‌ام و اکنون نه راه بازگشت را می‌دانم و نه پولی همراه دارم زیرا تاکنون به تنهایی و بدون خانواده‌ام به جایی نرفته‌ام.

دخترک این کلمات را بر زبان می‌راند و پیوسته گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت و با پروردگارش مناجات می‌کرد و می‌گفت: خدایا! چکار کنم؟ کجا بروم؟ حالا خانواده‌ام منتظر من هستند.

جوان بسیار متأثر شد و سراسیمه نمی‌دانست به دختر چه بگوید و چکار کند.

زمان به سرعت می‌گذشت. هوا تاریک شده بود.

پاهای دختر تحمل سنگینی بدن او را نداشتند. از شدت خستگی و گرسنگی قادر نبود خودش را کنترل کند.

جوان به او گفت: خواهرم من برادر تو هستم و مثل تو غریبم و در این شهر کسی را ندارم و خانواده‌ای را نمی‌شناسم تا تو را به آنجا ببرم ولی در این شهر تنها اتاق کوچکی دارم که می‌توانم تو را به آنجا برسانم. خواهرم به من اطمینان کن و امشب را در آنجا بمان فردا صبح تو را به مدرسه‌ات می‌رسانم.

شاید خانواده‌ات دنبال تو بیایند و به دوستانت ملحق شوی، انشاالله مشکل تو حل خواهد شد.

دختر به جوان اعتماد کرد و همراه او به طرف منزلش به راه افتاد. آن­ها به منزل رسیدند و جوان در حد توان از او پذیرایی کرد. رختخوابش را به او داد و خود بر روی زمین خوابید.

در این اتاق درگیری شروع شد و معرکه‌ی خطرناکی بود از یک طرف پسر جوان در آن سن و سال و در مقابل دختری تنها و زیبا، آن­ها برای همدیگر بی‌تابی می‌کردند و در فکر یکدیگر بودند. جایی که به جز خدا کسی از آنان با خبر نبود.

تنها خداوند مراقبت کننده و یاری رسان چنین لحظات حساسی بود نتیجه‌ی این خلوت هلاکت یا نجات از دیو شهوت بود که به راستی در چنین لحظاتی هر کس در گرو ایمان و یقین خود می‌باشد.

اکنون مبارزه حقیقی شروع می‌شود و ما نمی‌دانیم که پیروزی از آن کیست؟

آنجا که رسول خدا (ص) می‌فرماید:

« ما خلا رجل بامرأة الّا کان الشیطان ثالثهما »

هیچ مردی با زنی خلوت نمی‌کند مگر اینکه شیطان سومین آن­ها است.

شیطان مرتباً جوان را وسوسه می‌کرد و به او القاء می‌کرد که این صید گرانبهایی است که در کنار تو آرمیده است.

به او نگاه کن. به زیبایی و طراوت و شادابی او، به این عروس رایگان نظر کن.

چه کسی می‌داند که تو با او چکار می‌کنی؟ برو در کنار او بخواب. پیوسته و به طور مستمر ابلیس به او نزدیک می‌شد و او را به این کار تشویق و تحریض می‌کرد. دختر نیز نمی‌توانست بخوابد زیرا با جوانی ناآشنا در اتاقی به سر می‌برد و در حال مبارزه و ترس و حیرت لحظات را سپری می‌کرد. خواب به چشم هیچ کدام فرو نرفت هر دو درگیر مبارزه‌ای جانکاه بودند.

ناگهان جوان فکری به ذهنش خطور کرد و از جایش بلند شد و در غرفه‌اش به جستجو پرداخت مثل اینکه دنبال گمشده‌ای می‌گشت. ناگهان چراغی را یافت. همان چیزی که او به دنبال آن می­گشت، آن را برداشت و روشن کرد و در مقابل خود قرار داد و نفس راحتی کشید و درست مثل اینکه دنبال اسلحه‌ای کشنده‌ای باشد تا دشمن سرسختش را از پای درآورد. اکنون آن را یافته بود. پس حق داشت که باقلبی آرام و فکری راحت در کنار آن بنشیند. این اسلحه را برای نبرد با ابلیس در کنار خود نهاد و با وجود این آمادگی از مکر و حیله‌ی دشمن در امان ماند و بدون توجه به وسوسه‌های او مبارزه‌اش را شتابی تازه بخشید.

ابلیس پیش آمد و در مقابل او ایستاد، در حالی که زیبایی‌های دختر را در نظر او زینت می‌بخشید. او را به طرف معصیت تشویق می‌کرد و فکر می‌کرد که این دفعه بر جوان غلبه خواهد کرد.

جوان در حالی که چراغ را روبروی خود گذاشته بود نفسش را مخاطب قرار داد و گفت: من انگشتم را روی چراغ قرار خواهم داد. اگر بر آتش چراغ صبر کنی و سوزش و درد آن را تحمل کنی به معصیت اقدام کن و گرنه از خدای یکتا بترس و به آینده‌ات امیدوار باش انگشتش را روی چراغ گذاشت تا حدی که بوی سوختن آن به مشام رسید و از درد شدید بر خود می‌پیچید و با خود می‌گفت: ای دشمن خدا اگر تو بر آتش چراغ و این شعله‌ی ضعیف صبر نکنی پس چگونه آتش سهمگین دوزخ را تحمل خواهی‌کرد؟ با پارچه‌ای انگشت سوخته‌اش را بست و اندکی نشست. بار دیگر ابلیس بر او هجوم آورد و این بار انگشت دیگرش را روی شعله‌ی چراغ گذاشت و از آن هم بوی سوختن پوست و استخوانش برخاست. این چنین جنگ و مبارزه بین او و ابلیس در طول شب ادامه یافت و تا طلوع فجر لحظه‌ای آرام و قرار نداشت. هنگام صبح برای ادای نماز به پا خواست در حالی که به شدت درد می‌کشید نمازش را به جا آورد و با قلبی آرام و آسوده خاطر به دختر صبحانه داد و او را به مدرسه برد.

پدر دختر بی‌صبرانه انتظار او را می‌کشید و هنگامی که دختر را دید او را در آغوش گرفت نزدیک بود از شادی بال در بیاورد و بی‌اختیار از چشمانش اشک شوق سرازیر شد. دختر داستان را برای پدرش نقل کرد از سختی و اضطراب تنهایی و رنج و دردی که آن جوان در راه عقیده‌اش تحمل کرده بود و از امانت داری و شهامت و غیرت و از گذشت و ایثار آن جوان مؤمن و متعهد پدرش را با خبر کرد و بالاخره آنچه که آن جوان به دستان خود کرده بود همه را مانند فیلمی در برابر چشمان پدرش به نمایش گذاشت.

آنگاه پدرش به جوان نزدیک شد و بر او سلام کرد و از او تشکر و قدردانی نمود. وقتی به دستان جوان نگاه کرد که آن­ها را با پارچه‌ای پیچیده بود تعجبش افزوده شد و از ایمان و تقوای آن جوان متأثر شد. سپس از جوان تشکر و قدردانی کرد و او را همراه با دخترش به خانه دعوت کرد و از او پذیرایی نمود و دخترش را به عقد او درآورد و با وجود اینکه رئیس قبیله و مردی خوش نام و نشان بود حاضر شد دخترش را به عقد آن جوان ناآشنا اما مؤمن و غیور درآورد.

بعد از مراسم ازدواج آن­ها را در منزل خود اسکان داد و تا پایان تحصیل هزینه‌ی او را تحمّل کرد.

این چنین است تأثیر ایمان و یقین در دنیا و باید ثمره‌ی آن در آخرت چگونه باشد.

آنچه را مطالعه کردید قصه‌ای واقعی است که بدون دخل و تصرف نقل شده و هدیه‌ی گرانبهایی برای تمام جوانان پسر و دختر این عصر و زمانه است. به امید اینکه همه‌ی جوانان، عفت و پاکدامنی را بهترین ثمره‌ی عمر گرانبهای خویش بدانند و یقین داشته باشند که نیکی پیوسته تا روز قیامت ماندگار خواهد بود.


برچسب‌ها:
تاريخ : سه شنبه 10 تير 1393برچسب:, | 11:22 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad

خوب امشب هم به سر رسید و تا ساعتی دیگه سحر میشه امیدوارم این رمضان هم مثل رمضان های دیگه ماه خوب و پر برکتی براتون باشه لحظه پرفیض اذان و سحری خوردنو بردن دست ها به سوی آسمان در موقع نمازو.دعا میکنم همه ی عزیزانم دوستانم اونایی که به وبلاگ بی چیز من سر میزنن سالمو موفق باشن برای همه ی پدر مادر های عزیز که دست بوسشون هستم دعا میکنم همیشه سالم باشن برای ظهور اقا امام زمان (عج) و اگه میتونید منو هم دعا کنید همتونو دوس دارم این وبلاگم اگه کمو کاستی داشت به بزرگی خودتون ببخشید قول میدم این وبلاگ یکی از بهترینا باشه با کمک های شما عزیزان سعی میکنم مطالب به روز براتون بزارم تا حداقل شما از من راضی باشید راستی ی چیز دیگه

همتونو دوس دارم .سالم ودر مراحل زندگی موفق و پیروز باشید


برچسب‌ها:
تاريخ : سه شنبه 10 تير 1393برچسب:, | 9:52 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad

برچسب‌ها:
تاريخ : سه شنبه 10 تير 1393برچسب:, | 9:44 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad

برچسب‌ها: